ارسالی از: ز. ایزدی
و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر...
همه چیز را خوب به خاطر دارم.انگار همین دیروز بود که
جبرئیل را دیدم : سوم شعبان سال چهارم هجرت. قیامتی بر پا شده بود که نپرس! خداوند
جبرئیل را مامور کرده بود تا با هزار گروه از ملائکه که هر گروه از آنها خودشان
هزار هزار ملک بودند بروند به مدینه , نزد پیامبر (ص) برای عرض تهنیت و شادباش . و آنها سوار بر
اسبان ابلق زرینی که روی هرکدام قبّه ای
از درّ و یاقوت بود اطاعت امر کردند.دسته ی دیگری از ملائکه هم با نیم نیزه هایی
از نور همراهیشان می کردند. خدا بهشان فرموده بود که بروید به حبیبم محمد (ص)
مبارک باد بگویید برای مولود او. به جبرئیل فرموده بود که سلامش را به آن حضرت
برساند و بگوید که خودش – خودِ خودِ خدا- اسم مولودی را که در دار دنیا برای محمد
ص متولد شده است انتخاب کرده و به ایشان بگوید که
پروردگار عالمیان فرموده: چون علی نسبت به تو به منزله ی هارون است نسبت به
موسی , پس او را به نام پسر کوچک هارون کن که شبیر است.[اما] چون لغت تو عربی است
او را حسین نام کن.