سبک زندگی

متفاوت بیاندیشید،متفاوت زندگی کنید.ناب ترین نکات پیرامون سبک زندگی ایرانی اسلامی توسط اساتید و کارشناسان روانشناسی دینی.جایی برای به اشتراک گذاشتن اندیشه ها و احساسات.پرسش و پاسخ ازدواج،معرفی کتاب،کافه کلیپ و...
برکت سايتمون
انگيزمون
انتظار داريم اهل فکر و اهل نظر در مراکزي که مي‌توانند و اهليت و صلاحيت اين کار (پرداختن به مسأله‌ سبک زندگي) را دارند، دراين زمينه کار کنند، فکر کنند، مطالعه کنند
مقام معظم رهبري
ایستگاه چندرسانه ای
محصولات جديدمون
همراهان سايتمون
مدير موسسه:
استاد مهدي عدالتيان
مدير واحد:
استاد سيد مصطفي هاشمي محجوب
و اساتيد گرانقدر حجج اسلام:
فلاح، علي اکبراسکندري، حکيم زاده، صنايعي، امين نيا، مرادنژاد،غلامي، يادگاري،بابایی.
و اساتيد عزيز آقايان:
دکتر بهرام مقدسي، دکتر عليرضا سپهري، مهندس محمدرضاايزدي،داود مهاجر، مجيد عليپور مقدم،مجتبي مهاجر،مهندس حسين وفابخش و استاد محترم سرکار خانم اماني.
سایر قسمتها
از اين که با ما همراه شده ايد،خوشحاليم (واحد سبک زندگي موسسه فرهنگي راه روشن)
امام حسین(ع):انسان بزرگ نیست جز بوسیله فکرش،شریف نیست جزبه واسطه رفتارش،وقابل احترام نیست جزبواسطه اعمال نیکش
شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۲۴ ب.ظ

موفقیت (قسمت سیزدهم)

موفقیت

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه داستانهای اثبات قانون◄◄همیشه آنچه را که ما می بینیم واقعا آنچیزی نیست که وجود دارد

::::::::داستان2 ::::::

شخصی برایم تعریف کرد: روحانی مسجد بعد از دستشویی بدون این که وضو بگیرد یکسره به سمت محل برگزاری نماز رفت  من هم گفتم: این چه آدمی است که وضو نگرفته می خواهد نماز بخواند .

من که به او اقتدا نکردم و فُرادا نماز خواندم  .و به هرکه هم رسیدم  گفتم این روحانی را من دیدم بعد از دستشویی وضو نگرفته نماز جماعت خواند .  تا این که دو سال از آن ماجرا گذشت.

  من به علت بیماری به پزشک مراجعه نمودم وبرایم آمپول نوشته بود و مجبور شدم به قسمت تزریقات بروم  خلاصه آمپول را زدم و به  خانه رفتم  ووضو گرفتم وبه مسجد روانه شدم  قبل از این که در صف نماز بروم گفتم نکنه لباسم به خاطر آمپول نجس شده باشد به خاطر همین به سمت دستشویی رفتم  وبعد (بدون وضو گرفتن ) به سمت صف نماز جماعت رفتم آخه خانه وضو گرفته بودم  یک لحظه قصه ی روحانی دو سال پیش به یادم آمد گفتم :نکند او هم همین مشکل را داشته .دلم طاقت نیاورد ورفتم از او سوال کردم روحانی مسجد گفت من هم آمپول زده بودم وبرای اطمینان از پاک بودن لباس به دستشویی رفتم .

خیلی شرمنده شدم آخه من تازه متوجه شدم که چقدر اشتباه کرده ام غیبت تهمت وسوء ظن   به مومن  وریختن آبروی مومن که از کعبه بالاتر است همه را مرتکب شده بودم چرا؟؟

 

::::::داستان3::::::

انیشتین می‌گفت : « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند. »

استفان کاوی[1](از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت)احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:«اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان  تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید .» 
                          

او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:«صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد.بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند.یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود.اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود،اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که:«آقای محترم!بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند.شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟»مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت:بله، حق با شماست.واقعاً متاسفم.راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها، نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم.نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ »و خودش ادامه می‌دهد که:«راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و....

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد، اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»

                                                                                         

حقیقت این است که به محض تغییر برداشت، همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هر از گاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم .آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است

 

                نویسنده: مجید علیپور مقدم                                              

                                      

 



[1] استفن ریچاردز کاوی( Stephen Richards Covey)‏ ‏ (۲۴ اکتبر ۱۹۳۲ - ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۲) تعلیم دهنده، نویسنده، بیزنسمن و سخنران انگیزشی آمریکایی بود. محبوبترین کتاب او هفت عادت مردمان مؤثر نام داشت.



نظرات (۲)

سلام دوست عزیز
ممنون از لطف شما
این داستانها همه مقدمه اند ،‌اصل مطلب هنوز مونده ،‌امیدوارم خدا توفیق بده که بتوانم حق مطلب را ادا کنم
سلام جناب علیپور. خیلی مطالبتون عالیه. مخصوصاً از داستان ها من خیلی استفاده کردم. ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی