حرف های بی قاعده(1)
سلام. اینجا بی قاعده سخن بگویید!
می تونید دلنوشته ها و دل تنگی هاتونو از این به بعد برای ما بفرستین تا به اسم خودتون اینجا بزاریم!
مطلبتون رو به info@sabk-zendegi.com ارسال کنید
بی قاعده (1) / نویسنده: استاد سید مصطفی هاشمی محجوب
خدای آن بالا بالا ها سلام؛ امشب دوباره دلم تنگ شد. یکبار دیگر مثل گذشته. مثل آن وقتها که با قلب کوچک و معصوم کودکانه ام با تو سخن می گفتم. رازهایی فقط بین من و تو! هنوز هم چون کودکانی هستم که اسباب بازیشان را گم کرده اند و تا با چیز دیگری سرگرمشان نکنی گریه می کنند! فقط توقعم بالا رفته. دیگر به اسباب بازی های کهنه و قدیمی قانع نیستم! جنس خواسته هایم متفاوت شده. مدتها بود که آنقدر سرگرم اسباب بازیهای بزرگانه شده بودم که احساسات از یادم رفته بود، اشک هایم صدا داشت اما خیس نبود! اصلاً از یاد برده بودم که زمانی عاشق بودم! دیر وقتی است که برای خودم روضه نخوانده بودم! برای دلم دلسوزی نکرده بودم! امشب آمده ام سر قبر دلم، فاتحه ای نثار کنم و برای مرگش نوحه سرایی کنم! اصلاً از یاد برده بودم که خلوت ها را می شود با غیر فکر گناه هم پُر کرد! راستش را بخواهی دلم نه، ولی من یادم شده بود که اصلاً تو هم هستی! همه جا هستی! همیشه هستی! روز بروز کوچکتر و نحیف تر و ریزتر می شوم. دست هایم کوتاهتر می شوند و ترا دورتر می بینم ! حتی تو به آن بزرگی را!! نمیدانم اکنون صدایم را می شنوی؟ نمیدانم میان این انبوه درختان سر به فلک کشیده سر سبز و گلهای خوش آب و رنگ تاریخ ، به بوته خار کوچکی که در اعماق دره جهل و سیاهی آخر الزمان ، امشب به عشقت شکوفه ریزی زده هم نظر می کنی؟ حتماً نظر داری چون نفس می کشم، راه می روم، حرف میزنم، میخندم، میگریم و مینویسم! و این همه به لطف تو و اذن تو ممکن است. دارم تمام می شوم. این را از شمع های روی کیک تولدم فهمیدم. اما مهم نیست! چون تو هستی. تو هستی و شاهدی که باز کسی چون من می آید، متولد می شود وب عد عاشق می شود یا اول عاشق می شود و بعد می آید و میگذرد و حسرت می خورد و دلش می شکند و بغض گلویش را می گیرد و عمری شمع های روی کیک تولدش را با همان حسرت فوت می کند و بعد او هم تمام می شود و باز نفر بعد! پس این قطار کی توقف خواهد کرد؟! پس کی به ایستگاه می رسد؟ کی از کنار بیت عتیق صدای صوت وصال، گوش فلک را نوازش خواهد داد؟ پس کی قرار است همه نگاهها به آن سوی دیوار شکاف خورده کعبه خیره شود؟ کی این قطار عزیز ترین مسافرش را هم پیاده خواهد کرد؟ خدایا! فقط یک خواهش دیگر دارم: که من هم باشم. همانجا روی نیمکت کهنه کنار ایستگاه، داخل سالن انتظار. من هم باشم، من هم منتظر باشم. وقتی که او پایش را از روی پلکان غبار گرفته قطار به زمین "صفا" میگذارد، من هم باشم و از "مروه" همان نیمکت انتظار تا صفای قدومش را با زمزم اشکهای شوق بشویم. باشم تا بغض دیرینه ام بترکد و فریاد خفه شده ام جان بگیرد تا تلبیه سالهای دوری سر دهم. باشم تا احرام عفو و بخششش بدن عریان گناهکارم را بپوشاند. می خواهم بگویم: مسافر خوش آمدی! آمدنت قربانی نمیخواهد؟ پس من برای چه این همه سال پروار شده ام؟! آمده ام تا قربانت شوم. هستم تا از آب حیات در حلقومم بریزی، ذبحم کنی و بعد از کنار نعشم عبور کنی و سلام عشق بدهی، چون رسم است که وقتی قربانی را سر می برند سلام می دهند بر ذبح عظیم... خدایا! این بود رویای کودکانه ام. خدایا! زیاد دیده ام که حتی رویاهای کودکانه را هم تحقق بخشیده ای و آرزوهای بزرگ کوچکها را هم برآورده کرده ای! پس اللهم عجل لولیک الفرج
چرا گاهی یادم میره همه چی دست توست
چرا نمیبینمت
خدایا دارم کور میشم خدای من رب من مولای من
منو ببخش و هدایتم کن
خدای من اون چیزیو که ازت میخوام میدونم و یقین دارم که فقط در ید قدرت توست
حالا اگر الان به صلاحم نیس باشه هرچی تو میگی
اما خدای من این جای خالیو تو پر کن و از غیر بینیازم کن
خدایا تو همه ی کسمی
همه ی همه ی کسم
خدایا صدای منو میشنوی ومن کرم و صدای تورو نمیشنوم
قرانو باز میکنم و مثل همیشه جوابمو دقیقا میدی
انگار که روبروی من نشستی
ومن باز هم میخوام باهات حرف بزنم
خدایا بدون تو نمیشه
خدایا میدونی چی فکر میکنم " البته که میدونی" ولی بگذار این اعترافو به زبون بیارم
من بدترین بندت هستم
اما تو بهترین خدایی
تو همیشه هوامو داشتی
همیشه مواظبم بودی
خدایا تو همیشه منو هدایت کردی
خدایا من خواستم بد باشم ولی تو نذاشتی
من خواستم گناه کنم ولی تو خدای من تو نگذاشتی. ..
یا اله العاصین منو ببخش
خدایا مثل همیشه و بیشتر از همیشه کمکم کن
خدایا دارم کم میارم دستمو بگیر
خدایا ارومم کن
به محبتو رحمتو فضلت نیاز دارم
الهی و ربی من لی غیرک اسٍٍٍِِیلک کشف ضری و نظر فی امری
خدایا زندگیم خالیه خودت خالیش کردی خالیش کردی که تورو ببینم . . .
بازم مثل همیشه تو خدایی کردی بنده نوازی کردی و منو به مناجات خودت مشغول کردی
منی که خیلی بدم. . .
خدایا این جای خالی. خودت پرش کن از یاد خودت
از تقرب به خودت
یا قدیم الاحسان همه ی امیدمی
از راز دلم از ارزوی قلبم اگاهی
مطمینم که روزی براوردش میکنی
بهت امید دارم و این امید تنها خونیه که تو رگهای روحم جاریست
امیمه ناامید نکن یا ارحم الراحمین
خدایا بهم صبر بده از محبت خودت ارومم کن تا بتونم ادامه بدم
تا نفس کم نیارم
خدایا یادت نره هیچ کسیو جز تو ندارما. . .
خدایا در فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از یارانشون قرار بده
امین یا رب العالمین
سلام عرض میکنم خدمت استاد هاشمی
وتشکر میکنم بابت اون متن زیباییو که با قلم خوبتون در ابتدای صفحه نگارش کردین
و همینطور بابت رسوندن صدای خدا به مردم . . .
تا امسال من بفهمیم که چقدر کر شدیم . . .
ممنونم