سهم خانواده در تربیت
کشور کوچک
خانواده مهم ترین بخش هر جامعه است که بیشترین تأثیر را بر رشد افراد می گذارد. مهم ترین عناصر تأثیر گذار در خانواده یعنی والدین، از طریق ارائه ی الگوها، معیارها، پاداش ها و تنبیه ها، بیشترین نقش را در شکل گیری ابعاد شخصیتی یک انسان ایفا می کنند. روان شناسان عموماً معتقدند در دوران کودکی، نقش خانواده از رسانه، دوستان و مدرسه نیز بیشتر است. هرچند این مسأله با رسیدن افراد به دوره ی نوجوانی کمتر می شود.
مادران خودخواه
امروزه بسیاری از مردم با پدیده ی کمبود عاطفی ای که ناشی از نقص های تربیتی دوران کودکی یا نوجوانی است روبه رو و دچار مشکلات و حتی در برخی موارد بیماری های روحی، روانی و عاطفی هستند که ریشه ی آن در بسیاری از موارد، شاغل بودن هم زمان پدر و مادر در حساس ترین دوره های تربیتی فرزند و زمان اوج نیاز او به محبت آن دو است.
بر اثر یک فرآیند اجتماعی عمومی و با شعار « فرزند کمتر،زندگی بهتر »، کودکان امروز با پدیده ای دردآور روبه رو می شوند و آن این واقعیت تلخ است که بخش زیادی از طول روز را به تنهایی در خانه ای بزرگ و با انواع امکانات رفاهی بدون حضور پدر و مادر می گذرانند و در برخی موارد، از این تنهایی به افراد خیالی و ساخته شده در عوالم کودکی خود پناه می برند که البته گاهی این دوست خیالی، دستورات خطرناکی را نیز صادر کرده و مشکلات بسیار جدی و دردناکی به بار می آورد. در هفت سال اول زندگی، که کودکان به دنبال کسب تجربه هستند و اشتیاق بیشتری به فهمیدن و یادگیری دارند، حضور دائمی مادر در کنار آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
مشاهده ی مهربانی ها، لمس نمودن مراقبت ها و نگرانی های مادر می تواند به کودک این پیام را برساند که در این دنیای
متنوع، تنها و بی یاور نیست و اگر لازم باشد از حمایت های بی دریغ مادر بهره مند می شود که این احساس امنیت در این مرحله ی سنی، به شکل گیری مناسب شخصیت آینده افراد کمک زیادی خواهد کرد.
دردناک تر از همه ی این ها جایی است که اشتغال مادر اصلاً به دلیل کمبود مالی و فشارهای زندگی نبوده و فقط غلبه ی حس خودخواهی و استقلال طلبی او بر عاطفه ی مادری، باعث این مشکل بزرگ می شود و تنها به بهانه ی از بین نرفتن تلاش او برای اخذ مدرک تحصیلی، این حق مسلم خدادادی را از فرزندش دریغ می کند.
کودکی که به جای دستان گرم مادر، عادت کرده تا عروسک یک شخصیت کارتونی یا سینمایی را در آغوش بگیرد یا به جای نگاه کردن به چهره مهر او، از صبح تا شام فقط عکس یک شخصیت هالیوودی را بر روی تمام لوازم اتاقش از تخت و پتو گرفته تا لباس زیرش می بیند، کودکی که با مربی مهد یا پرستارش بیشتر رابطه ی عاطفی دارد تا با مادر خود، هرگز فردی نخواهد بود که در دوران کهنسالیِ والدین، از بردن آنها به خانه ی سالمندان دریغی داشته باشد.
و اصلاً این خود ما هستیم که به فرزندانمان این کار را می آموزیم که می توان در هنگام گرفتاری ها و یا به خاطر رسیدن به اهداف مالی و موقعیت های اجتماعی، حتی از پیوندهای خونی گذشت و با سپردن وظایف به مؤسسات، در قبال وجه، از مسئولیتهای خانوادگی شانه خالی کرد!
جالب این جاست که این پدر و مادر خسته که پس از یک روز کاری طاقت فرسا به منزل آمده و حوصله ی برخورد مناسب با فرزند را ندارند، فقط برای سرپوش گذاشتن بر روی عمل خود، رها شدن از عذاب وجدان و گاهی راحت شدن از سر و صدای فرزند خود، به جای محبت و رسیدگی مناسب، پول و امکانات رفاهی غیرمعمول را نثار او می کنند که این خود، جنایتی بزرگتر محسوب می شود.
پدران زیاده خواه
رسول گرامی اسلام (ص) می فرمایند: « مرد، نگهبان خانواده ی خویش است و در مقابل آن ها مسئول است؛ زن نیز نگهبان خانواده، شوهر و فرزندان است و در برابر آن ها مسئول است. بدانید همه ی شما نگهبانید و همه ی شما در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آن ها هستید، مسئولید. »
اهمیت حضور پدر در کنار فرزندان در دوران کودکی به اندازه ی نیاز آن ها به مادر نیست! اما یقیناً تأثیر بسیار مطلوبی بر شکل گیری شخصیت فرزندان خصوصاً پسرها خواهد داشت.پدری که با چند شغله بودن، خستگی و بی حوصلگی خویش را برای فرزندانش جایگزین محبت و مدیریت دلسوزانه اش می کند و به جای ایجاد آرامش در محیط خانواده، عصبانیت ناشی از خستگی کاری را برایشان به ارمغان می آورد نیز خیانتی بزرگ در حق فرزندانش روا داشته است.
هرچند این چند شغل داشتن به بهانه ی فراهم آوردن رفاه خانواده و فرزندان باشد، باز هم رفاه اخلاقی و تربیتی بر رفاه مالی اولویت دارد. از این دردناک تر جایی است که پدر اصلاً شغل دومی هم نداشته و نیاز مالی هم ندارد ولی بخش زیادی از وقت خود را پس از زمان کاری، به تفریح های مجردی با دوستان و دوری از محیط خانواده بگذراند. نیاز به حضور بیشتر پدر، خصوصاً برای پسرها در دوره ی نوجوانی شدت می یابد. پسر که در دوره ی خردسالی و کودکی، بیشتر تحت تأثیر مادر و وابسته به او بوده، اکنون در مرحله ای قرار می گیرد که باید الگوی خود را تغییر داده و با پدر همانند سازی کند و این به خاطر نیاز او در این سن به رفتارهای مردانه است که البته اگر این نیاز از سوی پدر تأمین نشود، پسر به مردهای دیگری مثل برخی اقوام و یا حتی شخصیت های سینمایی پناه می برد و آنها را به عنوان الگوی فکری و رفتاری خویش انتخاب می کند.
حساس ترین دوران
پس از گذراندن دوره های خردسالی و کودکی که به ترتیب هفت سال اول و پنج سال بعد از آن است، افراد به سخت ترین و حساس ترین دوره ی تربیتی یعنی نوجوانی وارد می شوند.
از اینجاست که والدین با ناسازگاری های فرزندان روبه رو شده و از طاعت و اعتماد گذشته آنها اثری نمی بینند.
نوجوان از یک سو در حال جداشدن از وابستگی های کودکی است و از سوی دیگر، هنوز توانایی لازم برای حل مسائل خود را به تنهایی ندارد و این امر باعث نوسان های فکری و روانی او شده، سرکشی ها، طغیان ها و پریشانی هایی در رفتارش به وجود می آورد که البته این مسأله باعث نگرانی والدین می گردد.
از طرفی احساس استقلال طلبی و از طرف دیگر ناتوانی فکری و اجرایی در نوجوانان، رفته رفته زمینه ی گرایش آنها را به گروه ها، تشکل ها و جمع های دوستانه بیشتر می کند.
این در حالی است که برای والدین بسیار مشکل است تا از عادت کنترل و بازخواستی که طی سالهای گذشته تجربه کرده اند، دست بردارند و همچنین یافتن شیوه ی نوینی از ارتباط با نوجوان برایشان سخت خواهد بود. در اینجا بهترین کار، سمت و سو دادن غیر مستقیم فرزند به سوی تشکل ها و دوستان مورد تأیید است. والدین می توانند بخش قابل توجهی از مسؤولیت تربیتی خود را به دوش گروه، تشکل یا دوستان مورد اعتماد بیاندازند. البته با نظارتی برخاسته از اهمیت به تربیت فرزند و حمایت همه جانبه از تشکل مورد نظر، علاقه ی فرزندشان به آن گروه خاص را وسیله ای جهت تعلیم و رشد فکری او قرار دهند و با تعامل فکری ایجاد شده بین دوضلع مثلث، یعنی خانواده و تشکل، برخی از امور تربیتی مانند اخطارها، نصیحت ها، راهنمایی ها و برخوردها را که نمی توان به طور مستقیم برای نوجوانان انجام داد، از این مسیر به انجام برسانند.
نویسنده: حجت الاسلام هاشمی محجوب