فرهنگ عاشقی
نقل کرده اند: گوهرشاد خانم- همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی- سازنده ی مسجد مقدس گوهرشاد که متصل به حرم مطهر امام رضا(ع) است،زنی بسیار با تقوا و پرهیزکار بود؛ تا آنجا که پیش از ساخت این مسجد به معماران و دست اندرکاران دستور داده بود:
1) از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیواناتِ باربر، ظرف های آب و
علوفه بگذارید. مبادا که حیوان در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد.
2) از زدن حیوانات پرهیز کنید.
3) ساعات کار باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود.
4) نسبت به کارگران و بناها با محبت و به نرمی سخن گفته شود؛ مبادا کسی رنجیده شود.
5) خانه های اطراف را به قیمت مناسب بخرید تا کسی ناراضی نباشد.
خود ایشان هم اغلب اوقات، جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را صادر می کرد.
روزی یکی از کارگران که جوان ساده دلی بود به طور اتفاقی صورت گوهرشاد
خانم را دید و عاشق او شد. اما چون نمی توانست چیزی به کسی دراین باره
بگوید، مریض شد.
به ایشان گزارش دادند: فلانی از کارگران که با مادرش زندگی می کند،مریض
شده و گوهرشاد خانم تصمیم گرفت به عیادت او برود و از حالش جویا شود. مادر
جوان که فرزند خویش را آشفته می دید جرأت کرد و مسأله را با ایشان در میان
گذاشته، گفت: پسرم عاشق شما شده است. خانم با این که عروس شاهزاده بود اما
با متانت گفت: باشد. من وقتی از همسرم جدا شدم با تو ازدواج می کنم ولی
باید مهریه ی من را قبل از ازدواج بپردازی و آن این است که چهل شبانه روز
در محراب این مسجد نیمه کاره، خدا را عبادت کنی.
جوان پذیرفت و چند روز با انگیزه ی عشق گوهرشاد خانم، خدا را عبادت کرد
ولی پس از مدتی با توجه خاص امام هشتم(ع) حالش تغییر کرد. پس از چهل روز
وقتی خانم کسی فرستاد تا از احوالش جویا شود، جوان به فرستاده ی خانم گفت:
به خاطر لذتی که در اطاعت و بندگی خدا یافتم از لذت شهوترانی پرهیز کردم و
عشقی برتر یافتم.
مگر خداوند، خالق عالم و عالمیان نیست؟ مگر نه اینست که از ذره تا افلاک،
همه آفریده ی اویند؟ اما دقت کرده اید که چرا هیچ جا در قرآن کریم خداوند
مثلاً نفرموده: « جنی » یا « بقری » ، یعنی جن من یا گاو من؟!! و این تعبیر
تنها درباره ی یک موجود به کار رفته است، آنجا که می فرماید: « عبدی » یا «
عبادی » ! یعنی بندگان من، شما مال من هستید، « و من از روح خود در شما
دمیدم.»
وای بر آن کس که فراوان گفته است و خوانده است که « ما از خداییم و به سوی
او باز می گردیم » و با این باور، کارخانه ی بزرگ وجودش را به ملکیت
خداوند عالم درآورده و همه ی وجودش را به او فروخته است، اما باز در مال
فروخته شده، تصرف نموده، به خریدار خیانت کرده و انبار این کارخانه ی عظیم،
یعنی قلب را به دیگران اجاره می دهد! براستی که این کار، پیگرد قانونی
داشته و مجازاتی سخت به همراه دارد.
از فرمایشات رسول خدا (ص) است که : داوود با پروردگارش مناجات کرد و گفت:
بارالها! هر پادشاهی خزاونه ای دارد، پس خزانه ی تو کجاست؟ خداوند فرمود:
من خزانه ای بزرگتر از عرش، گسترده تر از کرسی، خوش بوی تر از بهشت و
آراسته تر از ملکوت دارم! زمین آن معرفت، آسمانش ایمان، خورشیدش شوق، ماهش
دوستی، ستارگانش خاطره ها، ابرش خرد، بارانش رحمت، درختانش طاعت و میوه اش
حکمت است. آن را چهار در است: علم، حلم، صبر و رضا. با خبر باش که این
خزانه همان « قلب » است.
چطور می توان گفت که من بنده ی خدا هستم، یعنی تمام وجودم را به خدا
فروخته ام و حال آنکه قلبم سرشار از عشق ها و دلبستگی های مختلف است!!
عشق به خانه، ماشین، گوشی همراه، باغ، مغازه، پول و ثروت، دوستان، لذتها و
هوس رانی ها، شکم بارگی ها، شهرت ها و شهوت ها و هزاران عشق دیگر که همه ی
ظرف قلب را پر کرده است، دیگر جایی برای معشوق، باقی نمی گذارد و حجابی
بین انسان و معشوق و محبوبش خواهد بود.
نویسنده: حجت الاسلام سید مصطفی هاشمی محجوب
عمل قدم به قدم برای حق
آرزو فقط و فقط وصال حق